داستان جاذبه
اثر : سید حمید فرد

هرآهن ربا دو سر دارد که به هر یک از سرهای آن قطب گفته می شود .
قطبی از آهن ربا که به سمت شمال قرار می گیرد قطب شمال نامیده می شود که با علامت N نمایش داده می شود .
 قطب دیگر آهن ربا که به سمت جنوب قرار می گیرد ،
 قطب جنوب نامیده می شود که با علامت S مشخص می شود .
اگردو آهن ربا را به هم نزدیک کنیم به یکدیگرجذب نمی شوند و بر عکس اگراز طرف دو قطب غیر همنام ( مثلا S و  N) به هم نزدیک شوند ، همدیگر را جذب خواهند کرد .
هشدارهای پلیس و نیروهای امنیتی و خطرات احتمالی تروریستی .
همچنین عوامل جوی از قبیل گرما و سرما هرگز توان ایجاد خلل در اراده مردمی که جذب هدف مشخصی می شوند را ندارد .
از دور اورا می بینم که مانند هر محتاجی دست خود را به طرف رهگذران دراز می کند .
حقیقتی انکار ناپذیر که در بیشتر مجتمعات بشری به وضوح قابل مشاهده است .
لبخندها و شادیهایش را فقط با زنی که آن طرف خیابان بر روی ویلچر نشسته است تقسیم می کند .
نزدیکتر که می شوم ، از افکار و قضاوتهای عجولانه ام دلگیر می شوم .
چیزی که الان به وضوح می بینم ، دختر بچه هشت یا نه ساله ایی است که بسته دستمال کاغذی به دست گرفته و از رهگذران می خواهد که منت گذاره برگه ایی بردارند .
آن طرف خیابان زنی بر روی ویلچررنگ و رو رفته ایی نشسته  و بسته بزرگی از دستمال کاغذی کنار پاهایش قرارگرفته .
جریان را از دختر می پرسم . جوابم را نمی دهد حتی اسمش را واین که چند سال دارد .
به طرف زنی که بر روی ویلچرنشسته  است می روم . خودش را درون حجاب مخفی کرده است .
متوجه من که می شود . سرش را با تواضع  پایین  می گیرد .
 نا امید می شوم و راه آمده را از سر می گیرم .
ناگهان شخصی من را از پشت می کشد .
 نگاه که می کنم دختر ساله ایی است .
وقتی متوجه می شود زبان عربی را می فهمم با اشاره به دختر 9 ساله می گوید : اینها همسایه ما هستند . مذهب غیر شیعه دارند. وضع مالیشان هم خوب نیست .
 حاضربه  قبول کمک ازطرف  کسی هم نیستند .
هرسال مادر و دختربه اینجا می آیند تا نظاره گر مردمی باشند که گروه گروه عازم کربلا می شوند .
امسال مادر خانواده با کمک دخترش بسته بزرگی دستمال کاغذی خریده تا به اندازه توان به زوار امام حسین خدمت کنند.
متاسفانه مادر خانواده لال مادر زاد است .
 پدر خانواده هم زن دیگری گرفته و خرج بخور و نمیری به صورت ماهیانه به آنها می دهد .
وقتی با دخترش درد دل می کند  ومی گوید بی دلیل نیست که مردم هر سال با پای پیاده تو سرما و گرما به زیات امام حسین می روند . لابد مراد هم می گیرند .
پس چرا من از این فرصت استفاده نکنم و به خواسته ام نرسم .
و این سبب شد که دختر با شکستن قلک خود به کمک مادر بشتابد .
وقتی می پرسم این جوابها را چرا دختر نگفته می گوید : مادر به دخترش سفارش کرده که هرگز با غریبه ها هم صحبت نشود .
واین سوال در ذهنم به وجود می آید که به راستی چه جاذبه ایی در زیارت کربلا و بخصوص روزهای اربعین وجود دارد که مردم از اقصی نقاط دنیا ! به سمت کربلا سرازیر می شوند .
 دانشمندان و فرهیختگان جهان بی غرضانه چه دلیل و مدرکی برای این حرکت خود جوش مردمی ارائه خواهند داد .
به راستی  دو قطب غیر هم نام ، همدیگر را جذب می نمایند یا دفع ؟
نویسنده :
#سید_حمید__فرد
#ایران_خرمشهر
05/آذر/1395"
25/نوامبر/2016


داستان کوتاه:تلقین

داستان کوتاه: " تک_ پاتک "

داستان کوتاه : "من ولیوان"

داستان کوتاه : جاذبه

هم ,دختر ,مادر ,شوند ,ایی ,قطب ,می شود ,که به ,دستمال کاغذی ,به سمت ,می شوند

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

طلوع سلام دیجی کارا درهم برهم هر چی بخوای هست frectalab دانلود رایگان همه چی دانلود برای شما فایلسان مسجدپنج تن آل عبا دانلود رایگان جزوه و خلاصه کتاب